انتظار سبز
ای سپیدار بلند
که به بر پیچک مریم داری!
هیچ در یادت هست؟
که گلت سخت به تنگ آمده از تنهایی؟
چشم بر ساق تو دوخت
تا دگرباره سر لطف آیی
جمعه ها را از صبح
میشمارد تا شب
شده کارش همه دم
ذکر یارب یارب
دلش از دوری تو
مانده در آتش و تب
آه یارب چه کند؟
گر نبیند رویش
رسد ناگه اجل و
ره نیابد سویش
ای سپیدار
که در سایه ی تو
پیچکان منتظر وبیتابند
شود آیا ز کرم باز آیی؟؟؟