شعر عاشقانه کوتاه نو
شعر های کوتاه و جدید عاشقانه نو
همدل و همنفسی نیست خدایا چه کنم همرهم جز تو کسی نیست خدایا چه کنم
از غم چرخ بلا ناله سپردم به نسیم دست فریاد رسی نیست خدایا چه کنم
* * *
من آن گلبرگ مغرورم که میمیرم ز بی آبی ولی با خفت و خواری پی شبنم نمی گردم
* * *
در آغاز محبت گر پشیمانی بگو با من که من هم دل ز مهرت بر کنم تا فرصتی دارم
* * *
شبی پرسیدمش با بیقراری به غیر از من کسی را دوست داری به چشمش اشک شد
از شرم ساری میان گریه هایش گفت آری
* * *
کنم هر شب دعایی کز دلم بیرون رود مهرت ولی آهسته می گویم خدایا بی اثر باشد
* * *
من که می دانم شبی عمرم به پایان می رسد نوبت خاموشی من سهل و آسان می رسد
من که می دانم که تا سرگرم بزم و مستی ام مرگ ویرانگر چه بی رحم و
شتابان می رسد
* * *
در دفتر زندگیت برای سفید ماندن صفحه ی غصه هات همیشه دعا می کنم
* * *
هوا داره سرد میشه ، مواظب باش کسی از سردی هوا به گرمی قلبت پناه نبره !
* * *
تنهایی آدمها یه دریا عمق داره ، ولی پر کردنش با یه لیوان محبت ممکنه
* * *
من خودم اینجا غریبم ، هیچکسو جز تو ندارم
گل من تحملم کن مه یه کم طاقت بیارم
* * *
ما که همسایه اشکیم ولى با دل تنگ ? گر لبى خنده کند یاد شما مى افتیم
* * *
افسوس که عشق جاودانه نیست ? عشق گل سرخیست که طاقت طوفان را ندارد
عشق یک خاطره سبز است که از آمدن پاییز می ترسد
* * *
یادت همیشه سبز است در خلوت خیالم .خوبم به خوبى تو .هر چند نپرسى حالم . . .
* * *
من آن گلبرگ مغرورم که میمیرم ز بی آبی ، ولی با خفت و خواری ، پی شبنم نمیگردم
* * *
سرزنشم مکن اگر از همه پا کشیده ام ، تبع لطیف آدمی ، با همه سر نمیکند
* * *
بی سبب بر دروازه انگور بودن مانده ام …دست کدامین مهربان روزی شرابم میکند
* * *
اندکی آهسته تر زیر این باران بمان ، ابر را بوسیده ام تا بوسه بارانت کند
* * *
کاش احساس نیاز دیدنت از وجودم چون وجودت دور بود
تا نسوزم در خزان آرزو
* * *